به نام خدا

icarus

به روایت دورافتاده ترین ستاره ی اسمان ...

high school

دبیرستان با تمام مزخرفیش ولی بچه های اهل دلی داشتیم دیروز یاددبیرستان افتادم دروغ نگم دلم براش تنگ شده حداقلش بهتر بی ثباتی الان بود

خوشحالیمون واسه اینکه سال بالایی هستیم طبقه های بالا واسه ماها هست

واسه قرص انداختن توبخاری برای لغو امتحان ها بماند که بچه ها گیج بازی درمیاوردن به جای قرص کپسول مینداختن وضع خیلی خراب میشد

واسه کاریکاتور کشیدن های معلما توسط سحر روی شیشه های پنجره

واسه  وقتی که هرکی حالش خراب بود  مینشست  لب پنجره کلاس. اویزون حفاظ ها میشد اگه پنجره ها حفاظ نداشت قطعا یه دور همه مون خودمونو پرت کرده بودیم پایین

واسه اش خوردن های 30 نفری داخل یه ظرف ..از درخت بالا رفتن برای چیدن نارنج وتوت و گردو های حیاط مدرسه

قایم شدن پشت پرده های کلاس برای جیم زدن از سر صف

هک کردن وای فای مدرسه ودانلود کردن شهرزاد

گرفتن کنترل پرژکتور به بهانه فیلم فرهنگی مینشستیم فیلم کره ای نگاه میکردیم

واسه شاخ شدن تو پیش دانشگاهی وخارج شدن زنگ های تفریح از مدرسه وسوسیس بندری ونون تازه نونوایی کناری

واسه انسان هایی گشنه سیری ناپذیر

واسه ریختن رو سر غذاهای هم دیگه

واسه نارنگی هایی که اکیپ فاطی اینا اخر کلاس  پوست میگرفت میداد دست به دست  همه بچه ها تغذیه میشدن سرکلاس

واسه بستنی زدن توصورت شعله

واسه وقتی هایی که حال نداشتم جزوه بنویسم نجمه وشعله همزمان واسه خودشون جزوه مینوشتن واسه منم مینوشتن ..عزززیزززم

واسه وقتی شقایق از علم برامون حرف میزد

واسه گوشی هایی که از دست گشت مدرسه قایم کردیم تولوله بخاری ودریچه کولر

واسه بندری زدن های نازنین رو میز روانه شدن معاون هابه کلاسمون

واسه سیب زمینی پخته وگوجه هایی که کف کلاس مینشستیم با غزل وزهرا ومری میخوردیم

واسه هفته هایی که امتحاناش رو از شنبه تا چهارشنبه به بهونه امتحان روز بعدی لغومیکردیم

حیف که پیش دانشگاهی ترم پاییزش  باعوض شدن مدیر گند زده شد به مدرسه مون

 چند وقت پیش رفتم  یه سر اصلا مدرسه مدرسه سابق نیست از کادرش بگیر تا بچه هایی که پذیرش کردن ..هنوزعکس هامون تو سالن بود ..

هنوز روزشمار عید مون هم بود

اون روزا گذشتن و با رفقای  زیادی  توکتابخونه وکمپ وکلاسا اشنا شدم ولی هیچ کدومشون واسم بچه های دبیرستان نمیشن

هرجا هستن بهترین ها براشون اتفاق بیفته...

 

 

 

۹۶/۱۰/۲۰
اسمان

وبالاخره اولین اهنگ :))

بعد ازکلی انتظار کشیدن وتمرین های بسیییییار:////

دیروز استادم اولین اهنگ ایرانی رو بهم یاد داد ...یوووووهوووو

اهنگ فوق العاده ساده ای هست ولی خب تکست ش باحاله

اهنگ در امتداد شب  از گوگوش هست 

نوشتم بعدها شاید برگشتم وخوندمش بگم اخییییییییی چه قدر برای  خوندن اولین اهنگم ذوق داشتم:)))

۹۶/۱۰/۱۷
اسمان

13 دلیل برای ادامه زندگی...

چالشی که اخیرا راه افتاده ودنبالش رو گرفتیم رسیدیم به جناب اوه که بنیان گذار این چالش هستن وازشون تشکر میکنم ..

من هم مینویسم تا بمونه برای روزی که هیچ دلیلی برای ادامه پیدانکردم شاید برگشتم خوندم ...

1.من تک فرزند نیست که بگم مادر وپدرم بعد از من فرزندی نخواهند داشت که از لذت دیدن ارزوهایی که همیشه  برای فرزندشون درذهن داشتن محروم میشن و شاید با نبود من  حتی اگه کمی سخت هم هست بشه کناراومد ولی یکی از دلخوشی های من در زندگی  قطعاااا الی هست

من خودم موظف میدونم که باید بمونم وبتونم جبران کنم  تمام لحظات وفرصت های بی نظیری  رو که مادروپدرم به خاطر من ازدست دادنشون وباید بمونم وجبران کنم تک تک تار های اندک موی سفیدشون رو

2.باید بمونم وببینم لحظه ای که خواهرم درکنار عشق پاک ونابش از ته دل لبخند بر روی لب هایش شکوفه  میزند ومیگوید دیدی بالاخره شد هرانچه که باید بشود

3.باید بمونم ولذت خاله بودن وخاله شدن با تمام وجود حس کنم باید باشم تا تمام پیچ وخم کوچه های زندگی را با او قدم بزنم باید برای او بهترین باشم

4.باید باشم تا که در جشن فارغ تحصیلی شمیم  برایش دست بزنم واشک شوق بریزم برای به حقیقت پیوستن ارزوی بهترین دوستم  باید باشم برای روزی که اولین بار شمیم  عشق را با تمام وجود لمس می کند

5.باید باشم برای دیدن لحظه ای که همبازی بچگی هام درکت وشلوار دامادی در کنار دختر رویاهاش وداشتن زندگی که خودش همیشه می گوید برای داشتنش باید جنگید با تمام توان

6.باید باشم تا برق شادی در چشمان  تمام دوستانم از رسیدن  به ارزوهایی که برایشان درتمام زنگ تفریح ها پشت نیکمت ها خیال بافی کردیم ببینم

7. باید باشم برای سازی که با انگشتان من عادت به نواخته شدن دارد

8.باید باشم برای تمام کتاب ها وفیلم هایی که عمری گذاشته شده است تا من بخوانم  و فراتر از حصار بسته ذهنم بروم

9.باید باشم تا دران خیابان  در طبقه بیست ودو  همان برج خانه ای جمع وجور داشته باشم و زندگی که از همان بچگی برایش نقشه کشیدم را به دست بیاورم که یقین پیداکنم بیهوده نرفته ام (پست 33سالگی من گفتم دیگه اگه بازم بنویسم تکراری میشه)

10. باید باشم برای زمانی که به خودم ثابت کنم .. با تمامی حرف ها  ازدواج نننننکرده ام

11.باید باشم برای دیدن بهترین خودم

12.باید باشم برای تمام طبیعت های بکر ودوست داشتنی که با  دوربینم ثبت شان کنم

13.ودراخر که در راس همه ارزوهاست ...عاشقانه برای خدایی باشم که من را باعشق افرید...

 

 

۹۶/۱۰/۱۴
اسمان

ته خوش شانسی که میگنااا... من الان توهمون نقطه هستم

دارم فکر می کنم من چه کار نیکی ودرکدوم قسمت زندگیم انجام دادم که ابن همه اتفاقات خوب  وخوشایند داره از سروکول  من بالا میره ...

به فرض مثال درهمین یکی دوماه اخیر

یه روز صبح چشاتو بازمیکنی درحالی که  نصف تنت رو از تخت اویزون هست برای پیداکردن گوشیت ناگهان   درهمون حالت میبینی دیگه عزیز جانت روشن نمیشه حالا هی خودتو به درودیواربکوب  بازهم روشن نمیشه وغم سنگین ونهانی داره این موضوع

یا

وقتی هنوزبه نیمه ماه نرسیدیم موجودی حسابت چک میکنی مبینی سرجمع 60تومن فقط60تومن ته جیبت مونده وباید کل ماه رو باهاش سرکنی

واما از لپ تاپم(من وابستگی شدییییییییید روانی به لپ تاپم داره ینی شدیداااااا)

روشنش که میکنی از صدای فنش انگار کارخونه راه انداختی وکیبورد صحفه تاچش که کلا تعطیل شده ونرم افزار هاش با کلی نذر ونیاز بعد نیم ساعت باز میشه خلاصه نیاز به ریست فکتوری داره تمام اطلاعاتش رو باید بریزم یه جایی ووقتی قیمت هاردهای اکسترنال مبینم با موجودی حسابم. دلم می خواد  یه مدتی از زندگی لفت بدم

وبگم براتون که استیو جایز با این ایفن 10 و ای واچ هاش داره با روح وروان من بازی میکنه دراین شرایطی که کفگیرم به ته دیگه خورده

دیگه اینکه چرا همه ی کنسرت ها باید توهمین دوماه بیان شیراز نه واقعا چرا

 

 

 

۹۶/۱۰/۱۴
اسمان

پاییزی که گذشت (عکاسی هایمان :)

مروری برپاییزی که گذشت...

       

 

      

     

   

+راستش نه من انچنان از عکاسی میدونم نه دوربین حرفه ای دارم باهمون دوربین گوشیم اندک ذوق هنریمان را ثبت میکنیم صرفا دلی

۹۶/۱۰/۰۹
اسمان