دنبال گم شده م میگردم!!

انگار یه قسمت مهم زندگی رو یادم رفته 

من یه جایی خودمو جا گذاشتم که نمیدونم کجاست

کتاب خوندن هام رواز سرگرفتم

دستی روی ساز فراموش شده ی کنج اتاق کشیدم و میخوام وقت م رو باهاش بگذرونم

گوشی رو هم پرت کردم تو کیفم در حد زنگ و احوال پرسی مامانم 

کمتر با کسی دلم میخواد حرف بزنم وحرف میزنم

ارتباط محدود فقط با چندنفر که اگه بشه اسمشون رو گذاشت دوست

وبلاگ مینویسم 

فیلم میبینم 

درس میخونم

کتابخونه های ساکت و اروم میرم

شب ها زود میخوابم

جاهایی که دوست دارم و تنها میرم 

دیگه فکرنمیکنم

راحت ترم 

اوضاع الان رو دوست دارم

انگار خودمم 

همونی که باید باشم...

مثل همیشه!!