جلو در اتاق خانم شین وایسادم یه لحظه سرمو برمیگردونم میبینم از پله ها داری بالا میای 

بعد یکسال ،چه جالب

تغییری نکردی موهات کم پشت تر شده !

میای تو همون اتاق داری میری بیرون نگات میکنم نگام میکنم یه سر تکون میدی یه سلام ریز میدم 

میری ..

میام طبقه بالا پیش ر نشستی نمیام پیشتون بشینم ،میرم کنار نرده ها ر میاد حرف میزنیم میریم میشنیم 

ر خدافظی میکنه 

من و تو یه سالن ساکت موندیم 

تو اینستا میچرخم 

پاهاتو تکون میدی مدام، میخوام بگم که تکون نده

گوشیمو میزارم کنار یه نگاه بهت میندازم 

میری 

میرم

انگار ده ساله میگذره 

چه قدر دور بنظر میرسی

به الف میگم واسه برنامه روز پنچشنبه اگه هست بگومن نیام!!

خودمم نمیدونم چرا گفتم

باید بزارم بری از ذهنم 

ماشین پارک شدت کنار ماشینم نباید مث احمقا یه لحظه منو به گذشته ببره !!

دلم واست تنگ شده و کاریش هم نمیشه کرد!

ینی فایده ای نداره!