امشب که به پایان نوزدهمین فصل این زندگی رسیدم.

اکنون میفهمم که ارزشمندها درگرو بی ارزش هااسیرکرده ایم،فارغ از تمام ادم ها ،حرف ها  ،نگاه ها ،باید لذت برد از این زندگی ،باید لذت برد از عطربهارنارنج اردیبهشت ماه ،از درخشندگی افتاب در مرداد ماه ،باید لذت برد از نم نم باران پاییزی بر برگ های نارنجی پوش پیاده رو .

اموختم که خودت را حبس نکن در حصار حرف های ادمیانی که عادت به فکرکردن ندارند.

اموختم که این چند روز زندگی هدیه ای بی نظیر از خدای مهربان مان هست نه تبعیدی سخت و دردناک که چشم انتظار به پایان رسیدن ان باشیم .

اموختم که منتظر کسی نباش که بیاید وحال تورا خوب کند ،خودت را در اغوش بکش ،خودت را یادبگیر خط به خط ،سطر به سطر منتظر کسی نمان که بیاید تو را به خودت یاد بدهد این روزهایت میگذرند و در اخر میفهمی ان شخصی کسی نبوده جز خودت

در اخر تو میمانی و خدایت

اموختم تارپود وجودت را به کسی گره نزن تا از رفتن ها و بی معرفتی ها  از موهبت زندگیت دست نکشی و دنیایت را بخاطر بی لیاقتی ادم هایش رهاکنی

باعشق زندگی کن زندگی را لمس کن عشق را در رگ های زندگیت به جریان بینداز به گونه ای که قلبت از شوق دیدار صبحگاه دیگری بتپد

باید لذت برد از زندگی چون این زندگی برای توست سهم توست....