کتاب ✓نامه به کودکی که هرگز زاده نشد ✓


احتمالا دیدیم یا شنیدیم از گوشه و کنار که به خاطر دوست داشتن فردی،خودشو آتیش زده ، دار زده ،رگشو تیغ زده ،از ارتفاع خودشو پرت کرده پایین
به سطح پایین ترش فک کنیم
 شغل ،رشته ،دانشگاه رو ول کرده که البته همینم چیزکمی نیست و برابر هست به نابودی یه آینده یه زندگی اونم به خاطر چی؟!
ته تهش قرار چی بشه؟ اینکه با خوبی خوشی بهش برسی ،
فرضا هم رسیدی
کل خیابون های شهر که هیچ کل خیابون های دنیا روهم باهاش دست تو دست قدم زدی،
کلی لحظات  دونفره عاشقانه هم باهم خلق کردین


آخرش که چی ؟!


شاید به قول اوریانا فالاچی ،این احساس همون گرسنگی که بعد سیر شدن که سردلت میماند

+می‌دونم توهمین لحظه ها خیلیاهستن که دارن باتمام وجود عشق رو حس میکنن من برای این احساس شون احترام قائلم