سسسسسلام

بعد از ده روز کیبورد به دست شدم وبگم ازروزهای افتابی اسمان . ..laugh

خب این چندروز  درگیر امتحان فیزیکی بودم که به دلایلی نتونسته بودم برم سرجلسه .مدیونید فک کنید این 10 روز داشتم میخوندم هرروز نیت میکردم دیگه از امروز میخونم ....

-جمعه ساعت 8 شب ....اسمان تازه دنباله کتاب وجزوه ش هس ...laugh

از 8 شب بایاری خداوند شروع کردم خوندن تا صبح .وسطش هم دروغ نگم دورهمی رفتم نگاه کردم....20 دقیقه قبل امتحان هم خوابیدم ومث مرد رفتم سرجلسه ....

معلمم منو دید میگه تووشهریور ؟(من در دوران تحصیل ازاین دانش اموزای حال بهم زن بودم که واسه 25 صدم حاضر بودم 3تاکتاب اضافه بخونم...خل وچل بودم میدونم )

میخندم ومیگم برای تنوع لازمه...

میگه میشناسم ذهن روانپریش تو(همه چه قدر منو دوس دارن....نع؟)

خب بگذریم از حس مزخرف دوران مدرسه که دوباره بهم دست داد...frown

اون مسافرت باخودم و کوله پشتیم وبازمان برگشت تقریبا نامعلوم(که تو پست قبلی گفتم)...برای دوشنبه همین هفته کارشو ردیف کردم مقصد هم اصفهانه ...

فقط نمی دونم مسافرت تک نفره  امسالم چرا شد 30 نفر ؟!!!!

بازم خوبه خوش میگذره ادمای خوش مسافرتین ....فقط ازته دلم  امیدوارم یه نفر نیاد من اپسیلون باهاش ساززززززگاری ندارم ....

روزهای اروم وافتابی و بدون تنش و بدون دلهره ترس  تازه کمتر هم خواب بدمبینم.....خلاصه اینکه دوست دارم این روزارو..

اسمون دل همتون افتابییی..

 

+دوستان برام خیلیییییییی دعاکنید شدیدا دعا لازمم(اعلام نتایج نزدیکه)