امال ارزوهای این روزهام فقط شده
سوییت جمع وجور 30متری.. بدون تجملات های مسخره ..ساده خیلی ساده ولی سلیقه خودم به سبک خودم ... داخل همون مجتمع با ادم های ارومش ..داخل اون خیابون با درختای بلندش
یه ماشین معمولی ونرمال مثل 206
دانشجو همون دانشگاه لعنتی
روزمرگی های ساده اما دوست داشتنی
هرسه روز یه بار قدم بزنم تا فروشگاه سر خیابون خرید های مورد نیاز خونه رو انجام بدم
حساب وکتاب خرج های که انجام میدم داشته باشم
شب ها کنار پنجره بشینم گیتار بزنم
قبل از خواب بدون نور اباژورهای مزخرف زیر نور شمع کوچیکم کتاب های شعرم را بخونم
دغدغه ناهار وشام خودم رو داشته باشم
یه کار پاروقت داخل اون کتابفروشی خیابون کناری باهمون حقوق ناچیز اما لذت بخشش
اخرهفته ها بزنم به دل طبیعت بکر وعکاسی که شاید پیشرفته نباشه ولی خودم دوسش دارم
غروب ها یه کافه دنج واروم ...خودم و ویک دفترو یک خودکار فقط بنویسم وبنویسم...(اصلا به عقیده من یه کافه باید باشه که ورود زوج ها وگروه های دوستانه ممنوع باشه ...JUST ALONE)
+درکل خدایا شکرت
+البوم سرگذشت قمیشی پاییز رو زیباتر کرده:)
۲۲ نظر