دارم فکر می کنم من چه کار نیکی ودرکدوم قسمت زندگیم انجام دادم که ابن همه اتفاقات خوب  وخوشایند داره از سروکول  من بالا میره ...

به فرض مثال درهمین یکی دوماه اخیر

یه روز صبح چشاتو بازمیکنی درحالی که  نصف تنت رو از تخت اویزون هست برای پیداکردن گوشیت ناگهان   درهمون حالت میبینی دیگه عزیز جانت روشن نمیشه حالا هی خودتو به درودیواربکوب  بازهم روشن نمیشه وغم سنگین ونهانی داره این موضوع

یا

وقتی هنوزبه نیمه ماه نرسیدیم موجودی حسابت چک میکنی مبینی سرجمع 60تومن فقط60تومن ته جیبت مونده وباید کل ماه رو باهاش سرکنی

واما از لپ تاپم(من وابستگی شدییییییییید روانی به لپ تاپم داره ینی شدیداااااا)

روشنش که میکنی از صدای فنش انگار کارخونه راه انداختی وکیبورد صحفه تاچش که کلا تعطیل شده ونرم افزار هاش با کلی نذر ونیاز بعد نیم ساعت باز میشه خلاصه نیاز به ریست فکتوری داره تمام اطلاعاتش رو باید بریزم یه جایی ووقتی قیمت هاردهای اکسترنال مبینم با موجودی حسابم. دلم می خواد  یه مدتی از زندگی لفت بدم

وبگم براتون که استیو جایز با این ایفن 10 و ای واچ هاش داره با روح وروان من بازی میکنه دراین شرایطی که کفگیرم به ته دیگه خورده

دیگه اینکه چرا همه ی کنسرت ها باید توهمین دوماه بیان شیراز نه واقعا چرا