به نام خدا

icarus

به روایت دورافتاده ترین ستاره ی اسمان ...

دستامو سفت بگیرکه الان لب پرتگام

بعد چشم انتظاری های اومدن ادمیشن دانشگاه جدید بالاخره رسما دانشجوی اون دانشگاه شدم:))))

و حالا چندماه که پشت مرزهای بسته موندم و درس ها رو انلاین میگذرونیم و الان که دارم اینو می نویسم شب قبل اخرین امتحان ترم اولمه

بلههههه یه ترم گذشت میدونی و جدا از همه ی نتیجه ها و نمره ها ،تموم شدن این 6ماه میدونی یه حسی واسم داره که اره لعنتی ما از پسش براومدیم هم یه رشته ی دکترا تو دانشگاه ایران و هم یه رشته دکترا دیگه خارج از کشور و خوندن واسه ایلتس و خوندن زبان سوم

حتی خودمم نمی دونم همه ی اینا چی شد که شد!

 

ولی هرچی که شده، عجب چیزی شد:)

۰۰/۱۱/۲۹
اسمان

خاطرم نمانده که شهر من کجاست؟!

تو دودل بودن های رفتن و نرفتن و شدن ونشدن 

وطن میشه یه مسافر خونه که بلاتکلیفی نمی دونی باید چیکار کنی، چیکارنکنی؟! 

نمی تونی چیزی رو واسه خودت جدی کنی ،کار جدی انجام بدی، چون همیشه یه جمله پشتش گفته میشه؛اگر رفتی چی ؟ 

همه این انتظارها و دودلی ها داره میگذره و

تقریبا چند روز دیگه نتیجه پذیرش دانشگاهم میاد

و بی صبرانه منتظرم ببینم اون روز خوشحال ترین اسمان تو طول این زندگی میشم یا نه!

که  این انتظار 4ساله تموم میشه یا نه؟!

 

۰۰/۰۲/۲۷
اسمان

تو همیشه مثل یک قصه پر از حادثه ای!

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۰/۰۲/۲۷
اسمان

بده من دستت رو

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۹۹/۱۲/۲۱
اسمان

برگرد به این خونه

تو این مدت اتفاق های  زیادی افتادن!

مثل اون یه هفته ای که من نوتیف های گوشیم رو قطع کردم چون بودنت ۵ کیلومتر اونطرف من ولی پیام ندادنت منو عصبی و ناراحت میکرد.

چهارشنبه شب خواب یه قرار نصف و نیمه و بودن تورو می بینم

 

شنبه کار پیش میاد مجبور میشم یه سر بزنم پیام دادی دقیقا صبح همون شبی که خواب دیدم!

میگی دیر جوابمو دادی میگی میخواستم بگم بریم 

میگم نبودم 

میگی کل هفته بعد رو امتحان دارم

تف به این رشته  که همیشه اول امتحان اولویت زندگی شده

با خودم فکر میکنم یه بهونه ست شاید هر روز هم که امتحان داشته باشی ۲ ساعت رو وقت خواهی داشت ولی وقت نمیزاری واسم!

+سه شنبه شب هفته بعد

ساعت ۱۰ شب 

اون مانتو چرم مشکی روی کاناپه خونه الف ،یه عکس، منتظر نوتیف با اسم تو،میگی که مشکوکی و میخندی میگم ببین نیستم و میخندم

+پنچشنبه عصر

خونه تاریکه وسط سالن خوابیدم تصمیم به رفتم ندارم اصلا ،میگم حوصله یه اتفاق جدید ندارم ،یه بحث ،حوصله هیچی ندارم، بگذرم 

میدونم تو هستی به خودم میام دارم رژ جیگری رو میزنم و به لاک های مشکی ماتم که تو دوست داشتی همیشه، نگاه میکنم

با ماشین میم ر میریم

من و ر و ث و الف و ز

اهنگ میزاریم دیوونه بازی در میاریم

ماشینت رو می بینم کنارت می ایستیم 

نگات نمیکنم

رو کاناپه خاکستری نشستم 

از در میای داخل 

نگات نمیکنم

میای کنار کاناپه سلام میکنی بازم نگات نمیکنم

میشینی اونطرف تر 

پ میاد بینمون میشینه 

پ همونه که اون شب خونه الف میگفت تو مخش رو زدی اینقدر که این اروم و مظلومه مگه میشه اون جلو اومده باشه. 

اینقدر راحته باهات ،عجیب و اذیتم میکنه 

چرا کنار تو باید اینطوری بشینه 

لب پنچره نشستم میری که یه نیم دیگه برگردی 

ر میاد میگه پاشو حالا برمیگرده:))))

میای واسم اسپریم رو گرفتی

میرم تو اتاق دراز میکشم

میای تو اتاق 

میگی حالت خوبه 

میگم مرسی که گرفتی 

میری از اتاق

میام بیرون نگاهتو رو در اتاق میبینم:))

ذوق کنم؟ اره 

من زودتر همه میام بیرون 

شب بهت پیام میدم مرسی که واسم خریدی ،بگو حساب کنیم

بهم میگی چرا رفتی؟! 

بهت میگم بازم امتحان؟!

میگی نه میام

میگم اصراری ندارم

میگی نه وقت دارم

 

بقیش باشه واسه بعد:)))

۹۹/۱۲/۱۸
اسمان